خوب می دانم تقدیر را بهانه کردند
برای ترسیدن من به تو
فقط شاید به هنگام نوشتن
تقدیرمان
کسی عطسه ای کرده باشد
به صبر که اعتقاد داری؟
دوستت دارم هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را برای شنیدنش کنار گذاشته ام
پیله کرده ام به تو
نمی دانی پروانه شدن در آغوشت چه عالمی دارد
با من بمان
آنان که رفتنشان را طاقت آوردم
تو
نبودند
دستانمان را در هم قفل کنیم
و یادت باشد کلید را جایی بگذاری
که هیچکداممان یادمان نماند
کلید را کجا گذاشتیم
من هم کاندیدا شدم ولی
نه برای میزی
نه برای پست و مقامی
مرا نیازی به میلیون ها رای نیست
کافی است تنها تو مرا انتخاب کنی کار تمام است
بیا در این انتخابات پیروزم کن
H.M